دربارهی من
روستای من احمدیه است، روستایی در دل جلگه، تحت جلگه، با فاصلهای از نیشابور، نزدیک به جادۀ قدیم نیشابور_سبزوار.
در خانوادۀ پایبند به آموزههای وَحیانی، چشم به جهان گشودم و با عشق به اهلبیت، پروریده شدم. در زیر سایۀ روحافزای پدری سختتلاشگر، زحمتکش و حساس روی حلال و حرام. چنان از مال حرام پرهیز میداد که همیشه آنرا آتش میدیدم، اخگری که اگر به خرمن زندگی فروافتد، خاکستر میکند. عشق این را داشت که سرباز دین باشم، انتظاری که هیچگاه برآورده نشد، فُسوسا!
مادر، شگفت بود. آسمانی بود بالای سر من که همهگاه مهر میبارید. چشماناش جویبار اشک بود، غمها و شادیهایش را، مهرها و مهرورزیهایش را با اشک، پاسخ میداد، او مرا به مهر پرورد و از آغوش خود، به آغوش اجتماع تحویل داد، تا مهرورزانه بزیم و مهرورزانه راههای پرخم و تاب زندگی را بپیمایم.
رحمت خدا بر آن دو.
پس از دوران ابتدایی، از سایه و آغوش این عزیزان، در سایه و آغوش مدرسۀ دین مأوا گرفتم، در آغاز، نیشابور سپس مشهد و سپسها قم. استادان بزرگوارم_ آنانکه چشم از جهان فروبستهاند، درود خدا بر آنان بادا و آنان که در مزرعۀ دین در حال غرس نهالاند و آبیاری نهالهای از دل خاک، سینه برافراشته، خدا مزرعۀ دلهاشان را خرم و سرسبز نگه دارد_ یکی پس از دیگری در تربیت من کوشیدند. آنچه دارم از جرعههایی است که آن صراحیها، به کام جانم فروچکاندهاند. چه خویهای ناترازمندی داشتهام که این انسانهای ترازمندخوی، به ترازسازی آنها همت گماردهاند.
سه دهه و اندی است که در کنار درس و جرعهنوشی از محضر بزرگان، قلم میزنم و قابهای زیبا و پرجلوۀ دین و مکتب اهلبیت را بالای دست گرفتهام و رهگذران را به تماشا و خواندن آنها فراخواندهام و اکنون نیز در فضای مجازی به لطف و تلاش خالصانۀ دوستان عزیز و باورمند، قابی از قابهای زیبا و جانافروز آیین سرمدی را فرادست گرفتهام، امید دارم رهگذران عزیز، ببینند، بخوانند و رهنمود دهند.