آخرین مطالب:

  • سرمقاله

    محمّد، والاگُهرِ گوهریاب

    راه، روشن شد و از همه‌سوی، کرانه‌ها پیدا. مردمانِ گرفتار در ژرفای شب و تاریکی‌های هراس‌انگیز، شوق‌انگیزانه، چشم به‌راه دوختند، حیات خود را در آن دیدند و گام در آن نهادند. دنیای شگفتی پدید آمده بود، آفرینشی دوباره بود. انسان، دوباره بَردَمیدنِ حیات را در کالبَد خود احساس می‌کرد و می‌دید کالبد بی‌جان و مُردارگون او چِسان، جان می‌گیرد، قامَت می‌افرازد و پایه‌های زندگی را برمی‌اَفرازد و فردای روشن و روشنایی‌بخش را پی‌می‌ریزد. مردمان، در حصار صخره‌های سیاه جاهلی، بی‌هیچ روزَنی به‌سوی نسیم بامدادان و روشنایی صبح‌گاهان، در بند کشیده شده بودند، که ناگاه صخره‌ها از هم شکافته شدند و حیات، بَردَمیده و چشمه‌های زندگی، به جوشش درآمدند. قرن‌ها بود که مردمان در زیر آوار جاهلیّت، به‌سختی نفس می‌کشیدند و روزگار پُراِدبار خود را می‌گذراندند، بی‌هیچ امیدی به این‌که دستی از افق به‌درآید و آنان را از زیر آوار سیاه جاهلیّت به‌درآورد. روزگار، این‌سان سپری می‌شد تا این‌که دستی از نور پدیدار گردید و آوارِ سیاه جاهلیّت را برچید و مردمان را به پگاهِ رهایی رهنمون گردید. از هر سوی، نسیم حیات می‌وَزید و زندگی‌ها، یکان‌یکان، از تَفتِ روزگار، به‌درمی‌آمدند و در نسیم‌گاه حیات، سُرادق حیات خویش را بر‌می‌افراشتند. ین‌سان، زندگی‌ها، با زمزمهٔ حیات سر از خاک…

    بیشتر بخوانید »
  • یادداشت

    نام احمد (ص) افرازندهٔ نام خدا،‌ افرازیده باد

    احمدیه، دل در گروِ احمد (ص) دارد. کوی به کوی را در می‌نَوَردَد، تا به کوی آن نازنین دست یابد، بار یابد و رَحل افکند. آهنگ آن دارد، همه‌گاه، راهِ او را جوید، پوید و نمایاند و در بوستانِ آن دِلْسِتان به گشت و گذار پردازد و از نسیم و شمیم جان‌پرور آن جانِ جهان، جانِ خود را پرورد. احمدیه، بر آن است باریکه‌راهی بگشاید به کوی دوست، کویی که مشرق جان‌هاست، بردَمیدن‌گاه خورشیدها. بر این آیین است، بر آیین آن کوی، باشد، بپاید و بپوید و همه‌گاه سر بر آستان آن فرود آورد. آیینی جز آن نمی‌شناسد که انسان را در سَرّا و ضَرّا به‌کار آید و او را آیین‌مند به بار آرَد و از گزندها و فراز و نشیب‌های زندگی در امان بدارد. این شعار نیست که حرکت در پرتو خرد است و بویهٔ دیرینهٔ انسان‌های خردسالار. خردسالاران در هر مصر و عصری بر آن بوده‌اند که این کوی را بنمایانند و رایَتِ آیین آن را برافرازند و مردمان را از پراکنده‌اندیشی و پوییدنِ راه‌های بی‌سرانجام، وَیل‌آفرین، تباه‌گر و خردسوز، بازدارند. احمدیه، به خواست و یاری خداوند، با پرتوگیری از خرد و مشعل‌های خردورزانِ راه‌پیموده، راه‌بلد، شهد وَحی چشیده، به دامن احمد آویخته و از…

    بیشتر بخوانید »
  • سرمقاله

    در پی قبسی از آتش طور

    ...ایرانیان، در پی حق‌ بودند و قامت‌افرازی در پرتو آن. از آن لَمحه‌ای که اسلام بردَمید و با تاریکی‌ها درآویخت و وادی به وادی، پرتوهای خود را گستراند و نَفْحَه‌های بیدارگرانهٔ خود را افشاند، و از قوم سرگردان، شوریده‌فکر، پریشان‌احوال ، فرورفته در جاهلیتِ ادب‌سوز، فرهنگ‌برانداز، بی‌هویت‌ساز و شرک ‌گستر، قومی استوار، به‌هم پیوسته، ثابت‌قدم با چیره‌گاه روشن ساخت و سر‌آمد در ادب و فرهنگ، و رایَت‌افرازِ در هویت و طلایه‌دار توحید. چشم بر دَمیدَن‌گاه خورشید داشتند که از مشرق جان‌ها بردَمَد و نَفْحَه‌های دگرگون‌آفرین که به کوی جان‌شان بوزد....

    بیشتر بخوانید »
  • سرمقاله

    سلسله‌الذهب، جویبار توحید ناب

    مدینه بدرود، شهری که به‌اِت دل بسته‌ام، دل‌آرام منی. مدینه بدرود، شهری که خاک‌ات گاهوارۀ عزیزان من است، توتیای دیدگان من. مدینه، چسان تو را ترک گویم که جان من در آغوش توست. مدینه، مادرم در ساحل تو پهلو گرفته، پهلویی که همه عمر سر بر آن می‌گذارم. مدینه، از بام تا شام، به شوق پرکشیدن به کوی آن جان‌های آرام گرفته در جام تو، من بال سوخته، بال به پرواز گشودم. مدینه، ذرّه ذرّۀ خاک تو یادگارها و خاطره‌های مرا در خود می‌پرورند. همه‌گاه به عشقِ این یادگارها و خاطره‌ها، ذرّه ذرّۀ خاک تو را می‌بوییدم. چه بوی شادی‌افزا، روح‌نواز و سُکرآوری دارد خاک تو. خاک که نه، نافۀ آهوانِ کوی روضۀ رضوان. نافه بگشای، مشک ببیز، غالیه افشان، آهوان مشکین کوی‌ات را دست و پای بگشای، از خود بی‌خودم کن که راه دراز است و شحنه‌ها و حرامیان بسیار. با بوی خوش نافۀ آهوان دست و پا گشادۀ کوی جانان، مدینه را به مرو بپیوند، تا در زیر نَزم خوشِ غالیه‌ها و عبیرها و نافه‌گشایی آهوان رها شده در دشت، منزل به منزل، سرخوشانه ره پویم و از رنج هجران کمی بیاسایم. بار الها! تو شاهد بودی که به چه حالی بام و شام، به…

    بیشتر بخوانید »
  • یادداشت

    نام احمد بلند بادا

    نام احمد بلند بادا نامی که به هستی بلندی بخشید. نامی که نردبان آسمان بود، بال پرواز. نامی که انسان خاکی را بَرمی‌کنَد و به والایی‌ها، برتری‌ها و به آسمان برمی‌کشاند. احمد، هدیۀ خدا بود به انسان، راه روشن در زمین و راه شیری در آسمان. انسان ناگزیر بود با براق احمد، بیابان‌ها و صحراها را درنوردد و با زورق او، دل دریاها را بشکافد و با بال‌های نیرومند او، دل آسمان‌ها را. ظلمت، بی نور او شکسته نمی‌شد. انسان در هر کجا که بود و با هر ظلمتی رو‌به‌رو، باید به این نام می‌آویخت و از آتش جاودانۀ کوی او قبسی برمی‌گرفت و به رویارویی با ظلمت بر‌می‌خاست و دنیای خود را روشن می‌کرد و از تاریکی‌های به روی هم انباشته به‌در‌می‌آمد. احمدیه، تلاش می‌ورزد، با بضاعت مُزجات، در پرتو این نام سر سوده به آسمان، حرکت کند و به حصن حصین کلمۀ «لا اله الا الله» بار یابد که پارۀ تن او در نیشابور، نسیمی از آن را به سینه‌های ما ایرانیان وزاند و نمایاند، چسان باید به این دژ بار یافت، تا از عذاب الهی در امان ماند. راه ورود به این دژِ سر به آسمان سوده، به روی هیچ‌کس چهره نمی‌گشاید، مگر هوش‌مندانه…

    بیشتر بخوانید »