احمدیه، دل در گروِ احمد (ص) دارد.
کوی به کوی را در مینَوَردَد، تا به کوی آن نازنین دست یابد، بار یابد و رَحل افکند.
آهنگ آن دارد، همهگاه، راهِ او را جوید، پوید و نمایاند و در بوستانِ آن دِلْسِتان به گشت و گذار پردازد و از نسیم و شمیم جانپرور آن جانِ جهان، جانِ خود را پرورد.
احمدیه، بر آن است باریکهراهی بگشاید به کوی دوست، کویی که مشرق جانهاست، بردَمیدنگاه خورشیدها.
بر این آیین است، بر آیین آن کوی، باشد، بپاید و بپوید و همهگاه سر بر آستان آن فرود آورد.
آیینی جز آن نمیشناسد که انسان را در سَرّا و ضَرّا بهکار آید و او را آیینمند به بار آرَد و از گزندها و فراز و نشیبهای زندگی در امان بدارد.
این شعار نیست که حرکت در پرتو خرد است و بویهٔ دیرینهٔ انسانهای خردسالار.
خردسالاران در هر مصر و عصری بر آن بودهاند که این کوی را بنمایانند و رایَتِ آیین آن را برافرازند و مردمان را از پراکندهاندیشی و پوییدنِ راههای بیسرانجام، وَیلآفرین، تباهگر و خردسوز، بازدارند.
احمدیه، به خواست و یاری خداوند، با پرتوگیری از خرد و مشعلهای خردورزانِ راهپیموده، راهبلد، شهد وَحی چشیده، به دامن احمد آویخته و از بوجهلها رهیده، روزَنهایی به روشنایی میگشاید، روشنایی وَحی و سیره و سیرت آن والاگهری که گوهر وَحی در صدفِ سینهاش، همهگاه میرخشد و میرخشاند و دل شب را میشکافد و سپیده را بر میدَماند.
به امید آنکه دَمادَم در کوی جان، سپیده بردَمد و شب، دامن برچیند.